جدول جو
جدول جو

معنی ظله ساختن - جستجوی لغت در جدول جو

ظله ساختن
(شَ / شِ کَ دَ)
تعویل. (تاج المصادر بیهقی). باران گریز ساختن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ظاهر ساختن
تصویر ظاهر ساختن
آشکار کردن، نمایان ساختن، ظاهر کردن
فرهنگ فارسی عمید
(رَ تَ)
کله بستن. کله زدن:
بر آن آشیان رفت و سر برفراخت
تو گفتی ز دیبا یکی کله ساخت.
اسدی.
و رجوع به کله (ک ل ل ) و کله بستن و کله زدن شود
لغت نامه دهخدا
(فِ نَ)
تباه ساختن. رجوع به تباه ساختن شود
لغت نامه دهخدا
(تُ/ تُ رُ رو شُ دَ)
درست کردن راه. ساختن راه. راهسازی. و رجوع به راهسازی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ اَ دی دَ)
گول زدن. فریفتن. غره کردن. رجوع به غره شود:
به دیو امل عقل غره نسازم
به باد طمع طبعخرم ندارم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ کَ دَ)
صف بستن. رده بستن. صف کشیدن. در صف درآمدن. بردیف ایستادن:
دو لشکر رده ساختند از دو سوی
جهان گشت پر گرد پرخاشجوی.
اسدی.
بزرگان رده ساخته بر چمن
میان سنبل و شنبلید و سمن.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ)
راه ساختن. رجوع به راه ساختن و راه سازی شود، ظاهراً کنایه از ره پیمودن و طی طریق کردن:
ز یک روزه، دوروزه ره ساختن
به ازاسب کشتن ز بس تاختن.
اسدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ظاهر ساختن
تصویر ظاهر ساختن
آشکار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبله ساختن
تصویر قبله ساختن
((~. تَ))
پیش رو قرار دادن
فرهنگ فارسی معین